برای خیلی ها این روزها، روزهای تجربه نشده ای است. نسلی که پس از جنگ به دنیا آمده و تجربه آن روزها را در خاطر ندارد، امروزه خود را در موقعیتی متفاوت و تا حد زیادی ناشناخته می یابد.
از این میان عده ای خیلی زود راه خود را انتخاب کردند گروهی خرجشان را از بی شرفها و بی وطن ها سوا نمودند و با سرِ افراشته از وطن و سربازان جان برکف میهن اعلام حمایت نمودند هرچه باداباد.
گروهی هم خیلی شفاف از دشمنان و قاتلان سربازان و دانشمندان وطن حمایت نموده از حمله به میهن ابراز شادمانی کردند چون گمان می کنند ته این ماجرا آزادی و رهایی از دیکتاتوری و … است.
عده ای هم این وسط در آمپاس تصمیم گیری مانده اند و هرچند دل خوشی از نظام و انقلاب و مذهبی ها ندارند و تمایلی به داشتن مخرج مشترک با این جماعت در خود نمی بینند اما در عین حال رگ غیرت ایرانی و بن مایه شیعی شان اجازه نمی دهد به سمت وطن فروشی و حمایت از دشمن بروند و خلاصه یا سکوت می کنند یا گاهی به نعل و گاهی به میخ می کوبند اما خودشان هم می دانند که اگر زبانم لالی اتفاق بیفتد تا ته خطر هم خواهند رفت.
روی سخن من بیشتر با همین گروه نسبتا انبوه است.
برادر گلم! خواهر عزیزم! اگر قبول داریم که شرف انسانی و عرق ملی و ایرانی مان را از دست نداده ایم و پای این وطن هستیم و خواهیم بود الان دقیقا در این کارزار کجاییم؟ چه می کنیم؟ نقش سرباز مدافع را به درستی بازی می کنیم یا در حد یک بچه تنبل هم بکار مام میهن نیامده ایم؟
خیلی از ما می دانیم باید کاری کنیم اما نمی دانیم چه کار ؟ منتظریم کسی چیزی بگوید یا کاری بطلبد تا ما هم تکانی بخوریم؛ گویا تا درخواست یاری به صورت رسمی به ما ارائه نشود تکلیفی نداریم . نه عزیز ! باید بپا خاست همین امروز و همین لحظه .
باید تلاش کرد و قدم برداشت و قلم زد و پست گذاشت و لایک کرد و کامنت نوشت و فحش داد و فحش خورد و گروه زد و از کانال لفت داد و دلیت اکانت نمود و سر کار حاضر شد و بیخود بنزین نزد و نان و کنسرو نخرید و دلداری داد و قوی دل بود و جلوی چشم دیگران ورزش صبحگاهی کرد و فضول بود و شماره ۱۱۳ را سیو کرد و عکس پروفایل را تغییر داد و سرافراز و مفتخر به موشک های وطنی بود و خانواده را به تفریح برد و از سربازان وطن حمایت کرد و به بدگویان تشر زد و گوش مفت برای حرف های صد من یه غاز نشد و برای اولین بار در عمر در مسجد محل حاضر شد و به حزب اللهی های محل تیکه دوستانه انداخت و به حاج آقاهای در کوچه و خیابان سلام گرم کرد و سرودهای حماسی را از سیستم خودرو پخش نمود و در صف نانوایی متکلم فعال بود و در هر جمله سه باز کلمه ایران را گل درشت تکرار کرد و تنفر از اسرائیل و قاتلان هموطنان مظلوم را ابراز کرد و تصویر شهدای وطن را به شیشه چسباند و با خدا وارد رابطه جدیدی شد و دعای از ته دل را سه وعده مصرف نمود و دور برخی کارهای نگفتنی را خط کشید و در حد امکان شهر را خالی نکرد و به دوستان قدیمی و همفکر زنگ زد و مواضع جدید خود را بازگو کرد و از کمک به دیگران دریغ نداشت و سه نقطه .
دقیقا این سه نقطه همان کار مهمی است که شما دوست عزیز باید برایش فکر کنی و به عنوان کارهای لازم در این ساعتهای حیاتی و روزهای سرنوشت ساز هنگام بازنشر این متن برای دیگران آن موارد را ضمیمه کنی و البته باز سه نقطه آخر را پاک نکنی تا دیگران هم هرچه به ذهنشان می رسد به این متن اضافه کنند.
دوست عزیز ! چه بخواهیم و چه نخواهیم شیپور جنگ نواخته شده و بقول شهید چمران اکنون وقت شناخت مرد از نامرد است. ببین کجا ایستاده ای و در آینده در برابر وجدان خودت چه نمره ای به انسانیت و شرف و جوانمردی خودت می دهی. یا علی
روح الله حبیبیان